داستان سکسی ماجرای زندگی من و زنم الناز و سعید و زنش

93147

ماجرای زندگی من و زنم الناز و سعید و زنش (قسمت پنجم) سفر شمال

یه هفته گذشت.. تو این هفته هم مثل روز های قبلش با سعیدشون خوش میگذروندیم و از صبح تا شب تو خونه همدیگه بودیم ..زنامون هم خیلی بیشتر احساس راحتی میکردن و کاملا به همدیگه اعتماد داشتیم ..من و سعید از سرکار اومدیم و و رفتیم خونه ما که نهار رو با خانوما بخوریم نهار رو خوردیم و بعد از نهار من گفتم که خانوما یه سورپرایز داریم واستون .. اونا هم گفتن چیه چیه زود بگو .. منم گفتم که با سعید از شرکت مرخصی گرفتیم کخه یه سفر یه هفته ای بریم شمال نظرتون چیه؟ اونا هم حسابی خوشحال شدن و پریدن بغل من و سعید که روی مبل ها نشسته بودیم و شروع کردن به بوسیدن شوهراشون ولی انگار نه انگار که دو تا زوج اونجا هستیم اینقدر خوشحال شده بودن که فقط میخواستن خوشحالی و رضایتشون رو با بوس کردن ما نشون بدن .. همینطوری که بغلمون بودن الناز گفت: راستی مرخصی رو از کی گرفتین کی حرکت میکنیم.؟
من: از فردا مرخصی داریم میتونیم سر صبح حرکت کنیم هر وقت شماها بتونین خودتونو اماده کنین
فریبا:عالیه فردا صبح حرکت کنیم امشب هم بریم یه سری خرید انجام بدیم و وسایل رو ببندیم..خلاصه زنا بلند شدن و رفتن تو اتاق خواب لباس بردارن و سریع وسایل رو جمع کنن و بریم ..شب هم همه با هم رفتیم خرید و وسایل رو جمع کردیم ..قرار شد با ماشین من که ال ۹۰ بود بریم صبح وسایل رو گذاشتیم تو ماشین و به سمت چالوس حرکت کردیم. من کلا به الناز تو لباس پوشیدن بیرونش گیر نمیدم ازاد گذاشتم هر جور راحته لباس بپوشه وقتی صبح حرکت کردیم زنامون یه مانتو کوتاه و نازک پوشیده بودن که تا زیر باسنشون میومد و یه ساپورت تنگ پوشیده بودن که یه وجب از ساق پاشون لخت بود و یه صندل پاشنه کوتاه که کاملا پاشون لخت بود ..به پای فریبا که نگاه کردم دیدم یه پا بند که نجیر نازک بود تو مچ پاش بود و جالب اینکه اونم مثل الناز ناخن های پاش بلند بود و لاک هم نزده بود ..منم یه کم دید زدم و حال کردم … خلاصه تو راه گفتیم و خندیدیم ساعت های ۲یا ۳ بود که به چالوس رسیدیم و ر فتیم یه رستوران و نهارمون رو خوردیم بعد از نهار اومدیم جای ماشین الناز گفت:صب کنین من و فریبا میخوایم دامن بپوشیم تو ماشین راحت باشیم خیلی هوا گرم و شرجیه. رفتن دامنشون رو از تو صندق عقب اوردن و رفتن تو ماشین نشستن و عوض کردن .بعدش اومدن بیرون که ساپورت رو بزارن سر جاش دیدم الناز یه دامن پوشیده سفید رنگ که تا نصف ساقش رو می پوشوند .دامن فریبا هم مثل الناز بود .. خلاص راه افتادیم به سمت رامسر نزدیک های غروب بود که وسط راه نرسیده به نمک ابرود یه ساحل ازاد پیدا کردیم رو رفتیم ماشین رو کنارساحل پارک کردیم که یه تنی به اب بزنیم من که زود رفتم پشت ماشین شلوارکمو پوشیدم و پیراهنمو در اوردم و فقط با یک شلوارک رفتم سمت اب سعید هم مثل من شد و اومد تو اب پشت سرمون هم الناز و فریبا دویدن و اومدن تو اب البته چون تو ساحل کسی نبود و ماشین هم نزدیک اب دریا بود مانتوشون رو دراورده بودن و با یه تاپ و دامن اومدن تو اب شالشون رو هم دراورده بودن..اونا هم اومدن تو اب و با هم اب بازی میکردیم خیلی احساس راحتی میکردیم تو اون لحظه من رفتم سمت الناز یهش گفتم بیا بریم اونا رو اب بدیم با الناز رفتیم سمت فریبا الناز فریبا رو از پشت گرفت منم از جلو اب می پاشیدم روش سعید هم که دید داریم زنشو اب میدیم اومد از پشت الناز رو گرفت و از فریبا جداش کرد و گرفته بودش و داشت اب میریخت تو صورتش منم دیدم که فریبا ازاد شد و میخواست در بره که منم اونو از پشت بغلش کردم دستام قشنگ روی سینه های فریبا بود ولی فریبا فقط میخندید دامن فریبا هم که اومده بود روی اب پاهاش کامل لخت بود زیر اب به فریبا گفتم نفست رو نگه دار میخوام بندازمت توی اب همونطوری که از پشت بغلش کرده بودم بلندش کردم و انداختمش توی اب ولی سریع از زیر روناش و پشتش گرفتم و اوردمش بالا که یه وقت خفه نشه دیدم صدای الناز هم از اون طرف میومد که میگفت سامان کمک کمک ..سعید هم خوب الناز رو دستمالی کرده بود مثل من ولی تو اون لحظه همه داشتیم میخندیدم .هیچی مهم نبود..خلاصه بازی هامون تموم شد و هوا داشت تاریک میشد رفتیم سمت ماشین الناز و فریبا که از اب اومدن بیرون دیدم بلوزشون قشنگ چسبیده به سینه هاشون و خوب سوتین هاشون از زیر تاپشون معلوم بود .الناز و فریبا رفتن یه دامن دیگه از داخل صندوق عقب اوردن و فتن داخل ماشین پوشیدن به ما گفتن شما روتونو اون طرف کنین تو ماشینو نگاه نکنین ما لباسمون رو عوض کنیم ما رفتیم اونطرفتر تا اونا عوض کنن. خلاصه لباس های خیس رو عوض کردن و ما هم نشستیم تو ماشین و رفتیم سمت ساحل نمک ابرود فریبا تو راه گفت که بریم شب رو تو چادر بخوابیم لب ساحل خیلی حال میده الناز هم موافق بود منو سعید هم موافقت کردیم و رفتیم تو ساحل نمک ابرود ورودی دادیم و رفتیم داخل و یه تخت نزدیک ساحل پیدا کردیم و همونجا چادر رو برپا کردم . تو ساحل افراد زیادی نبودن مخصوصا دور و بر ما کسی نبود زنامون رفتن تو چادر که لباس راحتی هاشون رو بپوشن واسه خواب منو سعید هم رفتیم یه ذره تنقلات از بوفه نزدیک بگیریم برگشتیم دیدم که الناز اومده بیرون چادر ولی همون دامن کوتاهی که تا بالای زانوش بود و تو خونه میپوشید رو پوشیده و یه تاپ استین حلقه و خوب که دقت کردم دیدم سوتین هم نپوشیده فریبا هم اومد بیرون دیدم اونم مثل الناز پوشیده ولی انگار دامنش کوتاه تر بود چون نور زیاد نبود اونجا و دور و برمون کسی نبود زنامون خیلی راحت بودن من هم به سعید گفتم اینا رو نگاه انگار اومدن لاس وگاس .سعید هم خندید و گفت اره . خلاصه نشستیم بیرون چادر کنار چایی که از بوفه گرفته بودیم و تنقلات رو خوردیم اماده شدیم واسه خواب .موقع خواب زنا وسط بودن و من و سعید هم کنار چادر پاهامون هم به طرف در چادر بود که اگه یه وقت کسی خواست بره بیرون راحت بره…الناز به پهلو رو به فریبا خوابیده بود من هم که پشت الناز بودم خوب از پشت خودمو چسبوندم به الناز و دستم رو رسوندم به سینه هاش از روی لباسش میمالوندم که الناز صورتشو برگردوند و خیلی اهسته به من گفت زشته یه وقت میبینن منم گفتم نه نترس نمیبینن تاریکه ..چون نور بیرون یه مقدار داخل چادر رو روشن کرده بود ولی زیاد نبود من یه چشمم به فریبا و سعید بود که یه وقت مارو نبینن دستمو از زیر تاپ الناز بردم داخل و با سینه هاش که سوتین هم نداشت بازی میکردم و میمالوندم یه لحظه دیدم سعید هم از زیر تاپ فریبا داره سینه های فریبا رو میماله منم که این صحنه رو دیدم از پشت دامن الناز و دادم بالا و با کف دستم و انگشتان کوس الناز رو از روی شورتش میمالوندم که دیگه الناز چیزی نگفت و فقط چشماشو بسته بود و داشت حال میکرد مشخص بود که فریبا هم داشت حال میکرد چون فریبا به پشت خوابیده بود و سعید از پایین دامنش دستشو رسونده بود به کوسش و داشت باهاش ور میرفت .هممون با این که میدونستیم طرف مقابلمون داره چکار میکنه و ممکنه همدیگه رو دیده باشیم ولی باز هم ادامه دادیم حتی بعضی موقع ها صدای ناله خیلی ریزی از زنامون بلند میشد و صدای نفسهای الناز و فریبا بلند تر شده بود ولی اصن واسمون مهم نبود فقط داشتیم تو اون وضعیت حال میکردیم که یه زوج دیگه کنارمون دارن با هم حال میکنن.. من با دستم شورت الناز رو کشیدم پایین که خوب بتونم بمالمش ..اونم که دیگه خیلی شهوتی شده بود با دست خودش شورتش رو کشید پایین تر و با جابجا کردن پاهاش شورتش کامل دراومد و پایین پاهامون افتاد منم راحت کوس الناز رو میمالوندم و با چوچولش بازی میکردم بهش گفتم به پشت بخواب اونم به پشت خوابید که من بتونم راخت انگشتم رو بکنم داخل کوسش زانوهاشو اورد بالا ولی کف پاهاش روی زمین بود منم که به پهلو کنارش خوابیده بودم پاهامو بردم زیر زانوهاش داشتم دوتا نگشت وسطمو میکردم داخل کوسش که احساس کردم یه پای دیگه از زیر پای الناز به پای من چسبیده که دیدم اره فریبا به پهلو خوابیده و چون فاصلمون خیلی به هم نزدیک بود پاهای لختش از زیر پاهای الناز رد کرده بود این سمت منم که اینو دیدم موقع انکشت کردن کوس الناز یه مقدار دستم رو روی زانوی فریبا هم کشیدم ولی اون زانوشو عقب نکشید معلوم بود اونم از این کار حال میکنه..خلاصه همینطوری مالوندم کوس الناز رو که دیدم پاهاشو به هم چسبوند و یه لرزشی افتاد به پاهاش مشخص بود که ارضا شده و یه کم بیحال شد .. منم که دیگه خسته شده بودم و چون از صبح خیلی رانندکی کرده بودم همون حالت خوابم برد و الناز هم خوابش برد دیگه نمیدونم فریبا و سعید کی خوابشون برد…..صبح ساعت های ۷ بود که از خواب بیدار شدم و همون جا سرجام نشستم که دیدم الناز به پهلو رو به فریبا خوابیده و پای چپش رو اورده بالا تر که قشنگ دامنش اومده بود بالاتر و رون هاش کامل بیرون بود فریبا هم به پشت خوابیده و دامنش اومده بود بالاتر که اگه یه ذره دیگه میومد بالاتر شورتش دیده می شد و تاپش هم رفته بود بالا که نافش قشنگ معلوم بود سینه هاشم که مشخص بود اونم سوتین نپوشده بود چون جابجا شده بود به سمت گردنش اومده بودن بالا و خوب چاک سینش معلوم بود سینه تای الناز هم از زیر تاپش چون به پهلو خوابیده بود یه سینش افتاده بود پایین و یه مقدار از نوک قهوه ای سینه اش اومده بیرون با دیدن این صحنه ها دوباره کیرم راست شده . دوست داشتم همونجا بشینم و خوب نگاهشون کنم. یه ذره دامن الناز رو دادم بالا که دیدم شورت پاش نیست یادم اومد دیشب در اوردش و همون پایین افتاده بود زیر پاهامون که شورت رو برداشتم و گذاشتم پشتم. دامنش رو که یه ذره دادم بالا کوسش و سوراخ کونش قشنگ اومده بود بیرون از دامن یه حسی بهم گفت که بزارم همینجوری بمونه حتی اگه سعید هم ببینه کیرم حسابی راست کرده بود ..دیدم سعید داره تکون میخوره فک کنم میخواست بلند شه که من سریع دراز کشیدم و خودمو به خواب زدم و از زیر چشمم داشتم سعید رو نکاه میکردم که دیدم سعید بلند شد و مثل من نشست و چشمش به لای پای الناز که افتاد چشماشو با دستاش مالوند انگار حسابی شوکه شده بود به من نگاه کرد و دید که خوابم سرش رو اورد جلوتر و خوب داشت لای پای الناز رو نگاه میکرد و حتی نکاهش به سمت سینه هاش هم بود . من که دیدم سعید داره کوس و کون زن منو نگاه میکنه یاد اون روز که تو خونمون من کوس و کومون فریبا رو مخفیانه دید میزدم افتادم و با خودم گفتم این به اون در . خیلی تو اون لحظه داشتم حال میکردم دوست داشتم بیشتر نگاه کنه ولی دیدم توری چادر رو باز کرد و رفت بیرون من دوباره نشستم این دفعه دیدم که دامن فریبا رفته بود بالاتر که قشنگ کوسش اومده بود بیرون فهمیدم که کار سعیده اونم دامن زنش رو داده بالاتر که حتما منم مثل اون کوس زنشو ببینم خلاصه منم خوب نکاه کردم و واسه این که سعید یه وقت برگرده و ضایعه منم رفتم بیرون از چادر دیدم سعید بیرون نشسته رفتم پیشش نشستم و گفتم صبح بخیر اقا سعید گل سعید :صبح تو هم بخیر سامان جون خسته نباشی
ما که هر دوتا میدونستیم کوس و کون زن همدیگه رو دید زدیم ولی به روی هم نمی اوردیم خلاصه یه مقدار کوسشر گفتیم و خندیدیم و با هم رفتیم از بوفه اونجا ابجوش بگیریم و چای درست کنیم وصبحانه که بخوریم .تو راه به سعید گفتم امشب بربم یه خونه بگیریم که دیشب خیلی سخت گذشت.
سعید:سخت گذشت مثلا چکار میخواستی بکنی دیگه
من: چکار . همون کاری که تو داشتی میکردی
سعید : من که کار خاصی نمیکردم
من: نه جوون خودت هیچ کار نمیکردی
سعید : یه ذره داشتم فریبا رو ماساژ میدادم چون خسته بود .
من: هههههه دهنت سرویس سعید پس داشتی ماساژ میدادی
سعید :اره دیگه مگه تو داشتی چکار میکردی
من: منم داشتم ماساژ میدادم ولی ماساژمون به نتیجه نرسید امشب یه خونه خوب بگیریم که بتونیم یه حال اساسی بکنیم
خلاصه رفتیم صبحانه رو اماده کردیم و زن ها رو هم ااز بیرون چادر صدا زدیم و اونا هم کم کم اماده شدن و اومدن بیرون و همون مانتو کوتاه و دامن بلنده تا نصف ساق که دیروز پوشیده بودن پ خشک شده بود پوشیدن و اومده بودن بیرون .. صبحانه رو خوردیم و راه افتادیم سمت رامسر و تا غروب خوب گشتیم و یه خونه پیدا کردیم که دو تا اتاق داشت .وسایل رو ریختیم تو خونه و شام رو هم که از بیرون گرفته بودیم خوردیم و دوشمون رو هم گرفتیم رفتیم تو اتاقامون .اتاقا در هاشون گوشه و روبروی هم بود دستشوی و حمام هم بین اتاقا در هارو هم نبستیم چون کولر گازی فقط تو حال بود و از شانس ما تو اتاق ها کولر نداشت واسه اینکه خنک بشه اتاقا در اتاقا رو نبستیم . واسمون هم مهم نبود چون دیگه دیدمون نسبت به همدیگه یه جور دیگه بود.. موقع خواب روی تخت سریع دامن الناز رو دراوردم و شروع کردم به خوردن کوسش به صورت وحشیانه چون حسابی اونروز شهوتی شده بودم الناز هم هر کار میکرد ناله نکنه نمیتونست به من هی میکفت ارووم تر یه وقت میشنون من هم میگفتم بزار بشنون مگه چیه دارم زنمو میکنم اونا هم دارن همینکارو میکنن تو راحت باش الناز لذت ببر..شروع کردم به کردن الناز دیگه صدای الناز بلند شده بود از اونطرف صدای فریبا هم میومد که میگفت آه آه اووم اووم دیگه زنا اصن واسشون مهم نبود چون حسابی داشتن حال میکردن. منم که صدای فریبا رو میشنیدم شدت ضربات رو بیشتر میکردم از کون هم الناز رو کردم من و الناز با هم ارضا شدیم و توی کونش ابم رو خالی کردم و از خستگی زیاد همونجا همون حالت لخت خوابمون برد تو بغل همدیگه صبح از خواب بیدار شدم دیدم الناز همینطوری لخت بغلم خوابیده و منم بدون لباسم.پاشدم شلوارکمو پوشیدم و یه رکابی تنم کردم رفتم سمت در دتشویی که بین اتاقا بود . در دستشویی بودم که یه لحظه کنجکاو شدم داخل اتاق سعیدشون رو ببینم از اونجا نمیشد روی تخت رو خوب دید یه ذره اومد به سمت در اتاق و قشنگ سرمو بردم داخل دیدم سعید نیست ولی فریبا به پشت خوابیده طاق باز پاهاشو باز کرده لخت لخت کوسشو قشنگ داشتم دید میزدم رون های تو پر و ساق های خوش فرم و ناخن های خوشگلش منو داشت دیوونه میکرد از همه مهم تر سینه هاش که از هم باز شده بودن و به کنارا افتاده بودن . این ذفعه اولی بود که اینقدر نزدیک فریبا رو کامل لخت میدیدم و با خودم فک کردم حتما سعید هم موقعی که بلند شده اومده تو اتاق و مارو لخت دیده دیگه اصن واسم مهم نبود چون منم زنشو لخت میدیدم خیلی هم خوشم میومد که سعید زنمو دید بزنه ..خلاصه یکم دید زدم و رفتم صورتمو شستم و رفتم تو حال تو اون موقع هم سعید از بیرون اومد نون هم دستش بود نشستیم کنارهم و حرف زدیم تا زن هامون بیدار شن و بیان با هم صبحونه بخوریم .من: سعید جوون خسته نباشی خوب خسته شدی دیشب
سعید: ممنون تو هم خسته نباشی ولی تو بیشتر خسته شدی
من : چطور
سعید: اخه سرو صدای اتاق شما بیشتر بود
من : عه مگه چی میگفتیم
سعید : چیزی که نه ولی اخ و اووخ زیاد میومد
من: اها نکه اصن فریبا آه و ناله نمیکرد من که دلم به حال فریبا سوخت

تو این صحبت ها خیلی حال میکردم که داریم اینطوری حرف میزنیم واسه همین دوست داشتم ادامه بدیم
سعید : الناز که بدجور اخ و اووخ میکرد مگه داشتی باهاش چکار میکردی
من: تو چکار میکنی با فریبا منم همون کارو میکردم
سعید : من هم از جلو هم از عقب میکنمش تو چطور
من: منم همینطور . ولی وقتی از کون میکنمش اخ واووخ بیشتری میکنه
دفعه اولی بود که میگفتم کون الناز جلوی سعید . یه جوری شدم خیلی بیشتر بهم حال داد این رو که گفتم معلوم بود سعید هم خوشش میاد اونم گفت : اره معلوم بود که صدای کون دادنه چون فریبا هم موقعی که میزارم تو کونش اخ و اووخ میکنه ولی کمتر از الناز
تو همین حین صدای الناز و فریبا هم اومد که داشتن از تو اتاق میومدن بیرون الناز یه دامن تا روی زانوش و تاپش هم استین حلقه که یکم از خط سینه هاش دیده میشد. فریبا هم مثل الناز پوشیده بود .خلاصه صبحانه و خوردیم و رفتیم بیرون چرخیدیم و خوش گذروندیم
تو این چهار روی که تو اون خونه بودیم کار هر شبمون کردن زنامون بود و صبح و بعد از ظهر هم میرفتیم اب بازی و همدیگه رو اب میدادیم . زنامون هم که هر روز تو لباس پوشیدن تو جمعمون راحت تر میشدن از حمام که میومدن بیرون با همون حوله که دورشون پیچیده بودن از بالای نوک سینه هاشون و از پایین تا وسط رون هاشون منم هر وقت پاهای فریبا رو میدیم کیرم راست میشد.دامن هاشون هم که کوتاه تر شده بود و تا وسط رون هاشون بود و تاپ الناز هم طوری بود که قشنگ سینه هاش از کنار حلفه استینش دیده میشد و نصف بیشتر خط سین هاش دیده میشد. ف یبا هم تاپ گشادی پوشیده بود که وقتی خم میشد تا نوک سین هاشو میتونستم ببینم.الناز و فریبا هم موقعی که تو دریا بودیم همش میگفتن که ای کاش الان تو ساحل های اروپا بودیم و راحت بودیم و لخت میشدیم و مایو می پوشیدیم
من و سعید هم بهشون قول دادیم که یه سفر خارج هم ببریمشون…خلاصه برگشتیم خونمون و رفتیم سرکار و روز ها مثل همیشه میگذشت و هر شب و هر روز خونه همدیگه میگفتیم و میخندیدیم…