داستان سکسی ماجرای زندگی من و زنم الناز و سعید و زنش

113916

ماجرای زندگی من و زنم الناز و سعید و زنش قسمت دوازدهم

از حمام اومدم بیرون رفتم داخل اتاق خودمون و داشتم لباس های تازه از تو کمد بر میداشتم که بپوشم .تا اون موقع سعید هم بیدار شد و منو داخل اتاق دید و صبح بخیر گفتیم و سعید هم رفت یه دوش گرفت اومد بیرون . منم میز صبحانه رو چیده بودم که سعید هم اومد بیرون از حمام و رفت تو اتاقشون که لباس بپوشه و زنامون هنوز خواب بودن منم از تو پذیرایی سعید رو صدا زدم که سعید جان بچه ها رو به زور بیدارشون کن ظهر شدش . سعید هم بچه ها رو صدا میزد که بیدار شن .منم از تو حال صداشو میشنیدم که میگفت فریبا جوون بیدار شو ظهر شدش . الناز جوون پاشو دیگه خواب بسه . فریبا زودتر بیدار شد و رفت داخل حمام ولی الناز ناز می اورد جلو سعید خلاصه الناز هم بیدار شد و رفت داخل حمام با فریبا خودشون شستن و اومدن بیرون من و سعید پای نیز نشسته بودیم و حرف میزدیم که سعید میگقت :خیلی دیشب حال داد به من
من :اره منم خیلی حال کردم اینقدر زیاد حال کردم که دیگه همونجا بیهوش شدم
سعید :اره منم خیلی خسته شدم دوست دارم این حالت سکس کردن کنار هم رو همیشه داشته باشیم خیلی باحاله من و فریبا که به شما اعتماد داریم و خیلی باهاتون راحتیم
من :اره من و الناز هم خیلی با شما راحتیم اتفاقا منم دوست دارم ادامه پیدا کنه حتی با همدیگه راحت تر هم باشیم وقتی کنار هم سکس میکنیم
سعید :اره تا جایی که میتونه راحت باشیم باهم خیلی حال میده
مشغول حرف زدن بودیم که زنامون هم از حمام اومدن بیرون با همون حوله دورشون اومدن نشستن پای میز حین صبحونه خوردن میگفتیم و میخندیدیم که زنامون حوله هاشون رو هم از روی سینه هاشون باز کرده بودن و انداخته بودن دورشون و لخت لخت روی صندلی نشسته بودن من و سعید هم دست از چشم چرونی برنمیداشتیم صبحونه رو خوردیم و میخواستیم بریم ساحل . الناز و فریبا رفتن تو اتاق لباسشون رو برداشتن و همون طوری لخت اومدن تو حال و روی مبلا نشستن و با همدیگه پاهاشون رو دادن بالا شورت های قرمزشون رو پوشیدن ولی سوتین تنشون نکردن و تاپ دامنشون رو پوشیدن دامنشون اینقدر کوتاه بود تا زیر باسنشون که اکه یه ذره خم میشدن خط شورتشون که رفته بود لای کونشون میزد بیرون سینه هاشون هم چون سوتین نبسته بودن چسبیده بودن به لباس و نوک سینه هاشون از زیر مشخص بود و از بغلا یه مقدار از سینه هاشون دیده میشد . منو و سعید که یه سره داشتیم زنامون رو نگاه میکردیم که اینا میخواستن با این وضعیت بیان بریم خرید بعدش هم با تعجب به هم نکاه میکردیم الناز و فریبا هم به ما نگاه میکردن و میخندیدن زنامون حسابی به خودشون رسیده بودن .الناز رو به ما گفت که :از وقتی اومدیم اینجا دختر به این خوشگلی دیدین منظورش فریبا بود و بعدش هم لبای فرییا رو بوسید و چند تا دیگه از لباش بوس کرد و فریبا هم جواب داد:که الناز جوون خوشگل تر از منه نه سعید
سعید هم موند چی بگه گفتش : چی بگم بعدش هم رو به من کرد و گفتش هر دوتاتون خوشگلین .
من هم تایید کردم حرفشو بعدش هم از سوییت اومدیح بیرون و رفتیم به سمت مرکز خریدی که نزدیک هتلمون بود
وقتی وارد مرکز خرید شدیم زنامون رفتن سمت لباس ها و پوشاک زیر زنا من و سعید هم با همدیگه رفتیم از یه قسمت که حالت داروخانه داشت چندتا قرص تاخیری قوی گرفتیم و میخواستیم حسابی حال کنیم چند تا شیشه مشروب هم گرفتیم .به سعید گفتم که بیا پنهانی بریم ببینیم الناز و فریبا چکار میکنن .بعدش مخفیانه رفتیم از لای قفسه هایی که نزدیک پوشاک زیر زنا بود نگاشون میکردیم ..
الناز اومده بود جلوی یکی از قفسه هایی که شورت و سوتین ها رو اویزون کرده بودن داشت یه شورت و سوتین برمیداشت که بره تو اتاق پرو بپوشه کنارش هم یه یه زن و شوهر دیگه بودن و داشتن انتخاب میکردن الناز هم مشغول انتخاب کردن بود که به فریبا گفت فریبا کدومو میخوای تو
فریبا هم پرده رو زد کنار از تو اتاق پرو یه ذره اومد بیرون طوری بود که کامل بیرون از اتاق پرو بود ولی لخت لخت بود حتی شورت هم نداشت به الناز گفت:همون سبزه که توریه اون مرده که با زنش اومده بود و نزدیک اونا بود هم داشت به فریبا نگاه میکرد .الناز هم همون شورتی که فریبا میگفت رو برداشت و میخواست بره سمت اتاق پرو که شورت و سوتین از دستش افتاد و خم شد که برداره و چون دامنش خیلی کوتاه بود خم که شد دامنش اومده بود بالا و کونش کامل زده بود بیرون دقت کردم دیدم شورت هم پاش نیست و یه مقدار از کوسش هم از لای پاش دیده می شد.الناز هم خیلی با ارامش شورت و سوتین رو از روی زمین برداشت اون زن و مرده هم داشتن به کون الناز نگاه میکردن که جلوشون خم شده بود .شورت رو از روی زمین برداشت و رفت تو اتاق پرو پیش فریبا من و سعید هم به هم نگاه می کردیم و میخندیدم از این راحت بودن زنامون با سعید رفتیم سمت اتاق پرو نزدیک که شدیم دیدیم که زنامون پرده اتاق پرو رو هم کامل نکشیده بودن و اگه یکی رد میشد میتونست کامل داخل رو ببینه الناز و فریبا لخت لخت بودن و داشتن شورت پاشون میکردن من و سعید رو که از تو اینه دیدن الناز گفت:عه اومدین شما این شورت و سوتین چطوریه ؟منم گفتم عالیه فریبا هم که یه شورت و سوتین توری تنش کرده بود برگشت سمت ما و از من پرسید که مال من چطوریه منم گفتم:سعید جون باید نظر بده
فریبا:نظر دوتاییتون رو میخوام
من:عالیه خیلی خوشگل شدی داخلش
سعید :بد نیست ولی به قشنگی مال الناز جوون نیست
فریبا:عه سعید اذیت نکن
الناز :فریبا راست میگه دیکه مال من قشنگ تره
من:نه فریبا جوون مال تو قشنگ تره
من داشتم از زن سعید تعریف میکردم و سعید از زن من. خلاصه یکم دیگه ادامه دادیم و خندیدیم چون همش شوخی بود .
زنامون شورت های قبلیشون رو پوشیدن و تاپ دامنشون رو تنشون کردن و اومدن بیرون و با هم دیگه از مرکز خرید اومدیم بیرون و رفتیم سمت هتل اول رفتیم رستوران هتل نهارمون رو خوردیم و بعدش رفتیم بالا تو سوییتمون با بچه ها تصمیم گرفتیم که یه ذره استراحت کنیم و بعدش بریم تا غروب لب ساحل و شب برگردیم . هر کدوم رفتیم تو اتاق خودمون من و الناز رفتیم رو تختمون دراز کشیدیم الناز که تاپش رو دراورده بود و با شورت و بدون سوتین دراز کشیده بود . منم بغلش کرده بودم و باهاش صحبت میکردم بهش گفتم:امروز حسابی تو مرکز خرید حال میکردین ؟
الناز :کجا رو میگی
من:تو اتاق پرو اومده بودی بیرون میخواستی شورت برداری خم شدی دامنت رفته بود بالا زیرش هم هیچی نپوشیده بودی یه زن و مرده هم کنارت بودن داشتن نگات میکردن
الناز :عه شما کجا بودین مکه اون موقع
من:من و سعید داشتیم یواشکی شما رو دید میزدیم
الناز :عه … تو ناراحت میشی من اینطوری بگردم
من:نه عزیزم من خودم بهت گفتم اینجا اومدیم تا میتونی راحت باش من خیلی هم خوشم میاد تو خیلی احساس راحتی کنی . بهت خوش بگذره
الناز :جدی . من عاشقتم سامان جوون . خیلی دوست دارم که اینقدر به فکر منی
من:قربونت برم عزیزم منم تو رو دوست دارم . تو اولین و اخرین عشق منی هر کار میکنم تا تو احساس خوشحالی بکنی و اینجا بهت خوش بگذره . حتی اصن دوست دارم تو لخت لخت تو خیابون راه بری و همه نگات کنن من که مشکلی ندارم
الناز:نمیشه که لخت لخت باشم
من:حالا نه لخت لخت . منظورم تا جایی که میتونی تو لباس پوشیدنت راحت باش مثلا امروز که میریم بیرون زیر تاپ و دامنت چیزی نپوش
الناز:شورت هم نپوشم اخه ضایع نیست
من :نه عسلم . کجاش ضایعه اینجا همه راحتن ازادی هستش . من زنای دیگه رو هم دیدم تو خیابون شورت هم پاشون نیست.خیلی هم حال میکنم زنم اینطوری راه بره
الناز:وایی سعید عاشقتم منم هر کار میکنم که تو هم لذت ببری از این سفرمون
بعدش همدیگه رو بوسیدیم و یه مقدار خوابیدیم و با صدای فریبا بیدار شدیم که بریم بیرون . الناز که از جاش بلند شد شورتش رو در اورد و تاپ و دامنش رو پوشید و بدون سوتین.فریبا هم داشت نکاش میکرد گفت :الناز شورت نمیپوشی
الناز :نه عزیزم سامانم میگه راخت باش هر چه قدر دوست داری
فریبا هم شورتش رو از زیر دامنش دراورد و به من نگاه کرد و به الناز گفت منم مثل تو راحت میگردم .
بعدش همه با هم رفتیم سمت ساحل طبق معمول زیر انداز رو پهن کردیم و زنامون سریع لخت شدن و دراز کشیدن به پشت و من و سعید هم شلوارکمون رو دراوردیم و کنارشون نشستیم که بدنشون رو روغن بزنیم من که وغن رو میریختم و حسابی تمام شکم و سینه هاشو و پاهاشو میمالوندم . چون بعد از ظهر اونده بودیم یه مقدار ساحل شلوغ تر بود اطرافمون با فاصله نزدیکمون زن و مرد ها دراز کشیده بودن با فاصله یک و نیم متری ما از پایین پامون دو تا مرد با دوتا زناشون دراز کشیده بودن و به شکم دراز کشیده بودن و زاویه دیدشون به سمت ما بود و داشتن با هم حرف میزدن
منم که دیدم اینا دارن به سمت ما نگاه میکنن روغن رو مالیدم لای پای الناز و پاهاش رو از هم باز کردم و زانوهاشو دادم بالا ولی کف پاهاش روی زمین بود تا جایی که جا داشت پاهاشو از هم باز کردم و روی کوسش و سوراخ کونش که قشنگ معلوم بود روغن میرختم و میمالوندم و اون زن و مرده ها یه سره داشتن به لای پای زن من نگاه میکردن انگشتم رو چند بار کردم داخل کوس الناز که الناز سرش رو اورد بالا که زیر پاش رو نگاه کنه وقتی دید اونا دارن نگاش میکنن پاهاش رو بست و به من گفت سامان زشته جلو اینا دست نزن به کوسم
منم پاهاش رو دوباره از هم باز کردم و گفتم :نه عزیزم راحت باش اینجا هیچی زشت نیست . همه راحت و همه ازادن ما هم باید استفاده کنیم
اونم راضی شد و پاهاش رو بیشتر باز کرد یکم دیگه روغن زدم تمام بدنش رو و بعدش من و سعید دراز کشیدیم که زنامون بدن ما رو روغن بزنن ایندفعه الناز تمام بدنم رو میمالوند و در کنارش کیرم رو هم داخل دستش بازی میداد و روغن مالیش میکرد . من که حسابی داشتم حال میکردم بعدش بلند شدیم و رفتیم به ابی به بدن زدیم داخل دریا و اومدیم نشستیم و بدنمون خشک شد و لباسمون رو پوشیدیم و رفتیم به سمت هتل که وسط راه روی بیلبورد های تبلیغاتی دیدیم نوشته تور دو روزه به یه رودخانه پر اب و ابشار های زیبایی که نزدیک شهر بود . با بچه ها همون جا تصمیم گرفتیم که ما هم تو تور اسم بنویسیم و بریم
رفتیم تو هتل و همون قسمتی که تور رو باید اسم مینوشتیم اسممون رو نوشتیم و گفتیم که بریم یه مقدار خوراکی و تنفلات و دو تا کوله پشتی مخصوص بگیریم و وسیله ها رو بریزیم داخلش .رفتیم همون مرکز خرید و اول رفتیم دو تا کوله کوچیک برداشتیم و فتیم قسمت کفش ها که یه اقایی اونجا بود و راهنمایی میکرد من و سعید قسمت مرد ها داشتیم کفشامون رو انتخاب میکردیم الناز فریبا هم رفتن اونطرفتر داخل کفش های مخصوص طبیعت گردی میگشتن که دو تا کفش انتخاب کردن و رفتن روی صندلی نشستن که پاشون کنن الناز میخواست کفش رو پاش کنه ولی واسش بزرگ بود بعد به اون اقایی که اونجا راهنمایی میکرد گفت که واسش یه شماره کوچیکتر بیاره اون جوونه هم رفت یه شماره کوچیکتر از تو قفسه برداشت و اومد سمت الناز که بهش بده الناز هم پاش رو اورد بالا و به جوونه گفت خودت واسم عوض کن اگه زحمتی نیست اون جوون هم نشست جلوی پای الناز . الناز هم پاهاش رو از هم باز کرده بود و خوب لای پاش که شورت هم پاش نبود دیده میشد الناز هم داشت به چشم های اون جوونه نکاه میکرد و جوونه هم چشمش فقط لای پای زن من بود . انکار تعجب کرده بود کارش رو خیلی اروم تر انجام داد تا بیشتر کوس زن منو دید بزنه منم کامل داشتم نگاه میکردم فریبا هم داشت به الناز نگاه میکرد با این کارش و یعدش هم به طرف من نگاه میکرد که میدید من هم دارم نکاهشون میکنم و هیچی نمیگم
من که داشتم حسابی حال میکردم یکی داره کوس زن منو دید میزنه
اونن جوونه کارش تموم شد فریبا هم کنار الناز نشست وگفت که بیا کفش های منم عوض کن واسم سخته جوونه اومد نشست جلوی پای فریبا و لای پای فریبا رو نکاه میکرد جه لخت لخت منم به سعید گفتم که زنامون رو نگاه کن ببین دارن چکار میکنن
سعید هم برگشتم اونا رو نگاه کرد و گفت عه اینا که شورت پاشون نیست . منم گفتم واسه همینه دارن اوون جوونه رو اذیت میکنن با این کاراشون
سعید هم گفت ای نامردا بیچارهاوون جوونه. میدونم با این کار اونا داره دیوونه میشه من جای اون بودم دو تااو هلو با دوتا کوس خوشگل جلوم بودن دویونه میشدم
بعدش هم با هم یکم خندیدم و رفتیم سمت زنامون تا اون موقع کار اون مرده تموم شده بود و رفته بود اونطرف تر و وقتی دید که ما اوندیم با زنامون صحبت میکنیم انگار تعجب کرده بود که ما اون طرف ایستاده بودیم و داشتیم نکاشون میکردیم و هیچی نمیکفتیم خلاصه رفتیم یه مقدار تنقلات و خوراکی گرفتیم و همه رو حساب کردیم و رفتیم سمت هتل بعدش هم هر کدوم رفتیم داخل اتاقمون و تصمیم گرفتیم بخوابیم و امشب کاری نکنیم تا انرژی واسه فردا داشته باشیم …..