ماجرای زندگی من و زنم الناز و سعید و زنش (قسمت سیزدهم )
صبح از خواب بیدار شدیم و یه صبحونه کوچیک خوردیم و میخواستیم لباس بپوشیم که من و الناز تو اتاقمون بودیم الناز از من پرسید :عزیزم به نظرت چی بپوشم واسه اونجا
من:هر چی دوست داری عزیزم هوا مثل اینکه اونجا عالیه و گرمه یه لباس راحت بپوش که عرق هم نکنی ولی دو دست لباس دیگه و گرم کن بردار شاید باروون هم بیا اونجا راستی اونجا یه دریاچه هم داره میتونیم اب تنی کنیم .
الناز :اخ جوون چقدر خوش بگذره
بعدش الناز یه تاپ کوتاه پوشید که قسمت حلقه های ایستینش روی خط سینه هاش بند سوتینش از زیر زده بود بیرون و تاپش تا بالای نافش میومد پایین و اینقدر تنگ بود که فک کنم بعضی موقع ها بالاتر هم بره یعنی نافش کامل لخت بود و دیده می شد .یه دامن کوتاه هم تا وسط های رونش پاش کرده بود و زیرش یه شورت قرمز رنگ هم داشت . منم رکابی ورزش و شلوارکم رو پام کردم و یه سری لباس دیگه هم برداشتم و کنار وسایل دیگه داخل کوله چیدم به الناز گفتم :عشقم اون بندهای سوتینت از زیر تاپت ضایعه دربیارش
الناز :عه جدیییی باشه
بعدش سوتینش رو دراورد
من:شورت رو هم در بیار راحت باش دامنت خوبه دیگه
الناز:ضایع نباشه یه وقت
من :کجاش ضایع باشه ادم هایی همراهمون میان که هر روز تو ساحلن و هر روز همدیگه رو لخت میبینیم بعدش هم اصن ببینن خیلی هم دلشون بخواد زنشون هم مثل زن من یه همچین کوس و کونی داشته باشه
الناز هم از ته دل خندید و به من گفت عاشقتم سامان جوون بعدش هم شروع کرد به بوس کر ن من مه فریبا اومد داخل اتاق و به ما کفت:بابا بسه دیگه عشق بازیتون دیرمون شد .من هم خندیدم و رفتم بیرون داشتم از اتاق میرفتم بیرون که شنیدم الناز به فریبا گفت تو هم شورتتو دربیار زیر دامنت حال کنیم
فرییا هم مثل الناز یه تاپ و دامن جدا پوشیده بود ولی تاپش یه مقدار بلند تر از الناز بود که روی نافش میومد ولی باز هم به اندازه چهار انگشت زیر نافش لخت بود دامنش هم یه مقدار کوتاه تر از دامن الناز بود و تا زیر باسنش میومد . خلاصه کوله هامون که داخلش وسایلمون رو چیده بودیم برداشتیم رفتیم پایین هتل .اونجا همون اقایی که یه جوون خوشتیپ بود و دیشب هم اسممون رو واسه تور نوشته بود با یه ون منتظر بود تا ما بیایم. رفتیم داخل ون نشستیم و منتظر بقیه شدیم کلا چهار تا زوج دیکه هم سوار ون شدن و به همراه هوون جوون که مدیر تور بود به سمت جنگل حرکت کردیم در بین راه واسمون از مناطق زیبای اطراف تعریف میکرد و یه سری اطلاعات دیگه حدود یه ساعتی تو راه بودیم تا رسیدیم به جنگل همه پیاده شدیم و به سمت کمپمون حرکت کردیم هوای جنگل عالی بود نه سرد نه گرم رطوبت و هم زیاد داشت به طوری که یه مقدار که راه رفتیم تمام بدنمون خیس شده بود به خاطر رطوبت در حین راه رفتن بعضی موقع ها من پشت سر فریبا می افتادم که وقتی از پشت رون ها و ساق های خیسش که برق میزدن رو میدیدم کیرم یه تکونی میخورد الناز و فریبا چوون سوتین نبسته بودن و تاپشون به خاطر رطوبت خیس شده بود سینه هاشون مامل از زیر تاپ معلوم بود و نوک سینه هاشون ضایع بود بعضی موقع ها چشمم به مرد های دیگه گروه می افتاد که دارن سینه های زن منو نگاه میکنن . چه حالی میکردم من . در بین راه چون داشتیم به سمت بالای تپه ها حرکت میمردیم بعضی قسمت ها باید از روی صخره هایی که به صورت پلکانی بودن میرفتیم بالا وقتی میرفتیم بالا اول زنامون رو میفرستادیم بالا که از نقطه دید ما که پایینشون ایستاده بودیم قشنگ لای پاشون و کوس و کونشون از زیر دامنشون دیده میشد مخصوصا کون فریبا که دامتش کوتاه تر بود کنارمون هم زن و مرده های دیکه منتظر میموندن تا نوبتی بریم بالا چشمم به مرد های دیگه هم می افتاد که دارن قشنگ لای پای زنامون رو نکاه میکنن و خیلی هم تعجب کرده بودن و با دقت نگاه میکردن الناز و فریبا هم خیلی ارووم واسه اینکه سر نخورن از صخره ها میرفتن بالا و در همین حین هم کونشون بالا پایین میشد و با دل ماها بازی میکرد .یه جایی رسیدیم که صخره هاش یه مقدار بلند تر بود و یه مقدار سخت همه با کمک همدیکه رفتن بالا و ما موندیم اخر سر که اول سعید رفت بالا و من پایین موندم تا زنامون رو کمک کنیم برن بالا اول الناز رفت بالا که از بالا سعید دستشو گرفت و منم از پایین مواظبش بودم که نیوفته در حین بالا رفتن بود مه یه جایی جای پعی صخره بلند تر بود و راحت نمیتونست بره بالا الناز به من گفت سامان کمکم کن برم بالا نمیتونم منم از زیر سباسنش گرفتم و هل دادم بالا که سعید هم از بالا راحت بکشه بالا الناز رو دستم رو گذاشتم روی باسنش چون شرت نپوشیده بود انگشتام قشنگ رفت لای پای الناز و فریبا هم که پایین کنار من منتظر بالا رفتن الناز بود دستای منو میدی که روی باسن النازه و خندش گرفته بود و توارروم به من گفت منو زیاد قلقلک ندی منو خندیدم و گفتم خیالت راحت الناز رفت بالا و نوبت فریبا شد یه مقدار رفت بالا و سعید دستشو گرفت و منم از پایین دساتم رو گذاشتم زیر باسنش یه دستم خوب رفته بود لای پاش و انگشتام رفته بود رسیده بود به چاک کوسش اون قسمت از کوسش و لای پاش کامل عرق کرده بود و دستم حسابی خیس شد یه حالی کردم تو اون صحنه خیلی دلم میخواست میتونستم اون عرق ها و اب لای کوسش رو بخورم و تمیزشون کنم . دستم لای پای فریبا بود و یه مقدار بالا و پایین که میکرد فریبا تا جای پاشو پیدا کنه منم انگشتم رو حسابی رسوندم به کوسش و خوب باهاش بازی میکردم در حین اینکه گرفته بودم تا نیوفته که فریبا یه وووویی کشید و گفتش سامان منو هل بده دیکه دارم میوفتم منم سریع هاش دادم و رفت بالا الناز هم اون بالا داشت به کار ما میخندید و به فریبا میگفت خوش میگذره میدونست که من دستم روی کون فریباست و احتمالا دستم رفته روی کوسش واسه همین تیکه مینداخت به فریبا . فریبا رفت بالا منم رفتم بالا و راه افتادیم که فریبا به من با معنی لبخند میزد و راه میرفتیم اونم خوشش اومده بود که من دستم رو گذاشتم روی کوسش .
یه قسمت دیگه رسیدیم که باید از صخره ها می رفتیم پایین اول سعید رفت پایین و بعدش فریبا رفت پایین و سعید از پایین بغلش کرد و گذاشتش پایین بعد از اون الناز میخواست بره پایین سعید اومده بود درست پایین الناز تا الناز رو بگیره الناز ارووم رفت پایین به طوری کخ سعید قشنگ میتونست لای پای الناز رو از زیر ببینه بعدش سعید دستاشو اخداخت دور کمر الناز و گرفتش و بغلش کرد به طوری که سینه های الناز قشنگ روی صورت سعید بود و سعید اون زیر داشت حال میکرد . منم این بالا این صحنه رو که دیدم بیشتر حال کردم….